با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد.فقط اگه می خواین از همه ی امکانات وبلاگ بهره ببرید!!!عضو شید. می خوام یه وبلاگ مستقل درست کنم که توش تمام شعرهای که نوشتم رو بذارم.منتظر باشید!
آدرس اصلی:
www.mahdipc.tk
از مهمترين جريانهايي كه در ايران عهد قاجار به وجود آمد، فكر تغيير و انديشه تحول بود. آنچه موجب پديدار شدن اين روند شد بروز شرايطي ويژه بود كه لزوم بازسازي و اصلاح را ميطلبيد.
عواملي چون تماس با غرب، تاثير حضور استعمار، انسجام اجتماعي در قالب شكلگيري طبقات نوين، اشاعه افكار نو، مسافرت رجال و دانشجويان به فرنگ، ورود پديدههاي جديد (تلگراف، روزنامه، مدرسه و...) و طرح آراي خردورزان اروپايي سبب شد موجي از داخل و خارج نظام قاجاري براي انجام تغييرات گسترده به پا خيزد. چنين به نظر ميآيد بروز اين شرايط خاص كه به تعبيري ميتوان آن را با مفهوم مدرنيسم و ورود مدرنيته به ايران يكسان پنداشت سببي بر آن شد تا برخي رجال آگاهتر پي ببرند كه جامعهشان چه ميزان عقب مانده و در جوامع ديگر چه تغييراتي رخ داده است و در نتيجه روياي اصلاح و خيال تحول را در سر بپرورانند.
نگارنده در اين كوتاه جستار در پي آن است تا سنتگرايي و نوگرايي عصر مشروطه را مورد واكاوي قرار دهد. در اين راستا، در وهله نخست سنت و مدرنيته از ديدگاه انديشمندان مختلف تعريف و تبيين خواهد شد و نوع نگاه نامداران عرصه علوم انساني به اين دو مقوله بيان خواهد شد تا سخن گفتن از سنتگرايي و نوگرايي بيمعني جلوه نكند. در مرحله دوم پيشينه تاريخي سير تغيير و تحول در آستانه نهضت مشروطه بازبيني خواهد شد. در گام سوم شاخصههاي اصلي مشروطه بيان خواهد شد و در واپسين قدم به عنوان برآيند سخن به تجزيه و تحليل تطبيقي موارد مطرح شده اقدام خواهد شد.
سنت و مدرنيته از ديدگاه انديشمندان
ارائه تعريفي جامع از واژه سنت دشوار است. معادلهاي معنايي سنت در لغتنامه دهخدا چنين است: راه و روش، طريقه و قانون، آيين و رسم، نهاد و فرض، فريضه، واجب، لازم، دستور، قانونگذاري و.... در دائرهالمعارف مصاحب نيز درباره معني لغوي سنت آمده كه سنت در لغت به معني روش و طريقه است كه در اصطلاح شرع معاني مختلفي دارد. گروهي هم سنت را به معني ديوار ميدانند و برخي آن را همرديف انديشههاي كهنه ميشناسند. شماري نيز سنت را به معني حفظ وضع موجود ميپندارند و تعدادي هم آن را با ارزشها و آرمانهاي فرهنگي برابر ميدانند.
واژه مدرن را نيز دهخدا چنين معني كرده است: تازه، نو، تازه باب شده و مد روز. آريان پور نيز واژه مدرن را چنين به پارسي برگردانده است: نوين، جديد، امروزي، وابسته به دوراني از تاريخ كه بعد از قرون وسطي تاكنون ادامه دارد. به هر حال مدرنيسم واژه جامع و فراگيري است كه به تمام جنبشها و گرايشهاي بينالمللي در تمام هنرهاي خلاق از اواخر قرن نوزدهم به اين سو اطلاق ميشود.جامعهشناسان و فلاسفه، آراي گوناگوني در اين باره ارائه دادهاند. به عنوان نمونه، پوپر فيلسوفي است كه به مقابله با سنتگرايي پرداخته، اما سنت براي هايدگر آغازگر تاريخ هستي است. آشوري نيز بدان باور است كه سنت بالذاته باززايي است و هر باززايي تجديد حيات سنت از زمان حال است.
از ديگر سوي، گيدنز تاكيد دارد كه هرگز به قطع كامل پيوستگي ميان سنت و مدرنيته نميتوان راي داد. او بر اين عقيده است كه اگر قرار باشد سنت كنار نهاده شود آن گاه پيشرفت معني نمييابد. شارل بودلر، شاعر نامدار فرانسوي نيز مدرنيته را تخريب كليشههايي ميداند كه بر سر راه تحول افكار و آداب مانع ايجاد ميكنند.
وي مدرنيته را بر 5 محور انسان محوري، عقلاني سازي، تكنولوژي، جدايي جهان فيزيكي و دنياي متافيزيكي و اصالت فرد استوار ميسازد و آن را نوعي انتقال و به مثابه جرياني ميشناسد كه سرانجام به سنت تبديل ميگردد. نيازمند يادكرد است، ماكس وبر هم كه تجدد را فرآيند تعميم يافته و همگاني عقلاني شدن و روند افسون زدايي و رهايي از توهمات ميدانست مدرنيته را نوعي سازمان بخردانه ميپنداشت كه اسباب گسست از باورهاي فرجامشناسي و اعتقاد به هدفي علمي و از ديدگاه عقل توجيه شدني را فراهم ميآورد. درحقيقت، او جامعه را به دو دسته سنتي و عقلاني تقسيم ميكرد.
از نظر وي جامعه سنتي يك جامعه بدون تعقل است و البته به سبب آن كه عقلانيت در انديشه او واجد جايگاهي والاست بر سنت و هر آنچه به طريقي با آن در ارتباط است، ميتازد. دوركيم برخلاف وبر به سنت به عنوان يك واقعيت اجتماعي مينگريست و دين را به عنوان يكي از اركان سنت پديدهاي اجتماعي ميانگاشت. وي باوجود آن كه بر سنت، انتقاداتي را روا ميدارد بيشتر اعتقاد به تعاملي سازنده ميان سنت و مدرنيته دارد.
نوگرايي در آستانه برپايي نهضت مشروطه
برابر با تاريخ، ايران عهد قاجار جامعهاي سنتي بود كه به لحاظ اقتصادي بسيار فقير و ضعيف، به لحاظ ارتباطات پراكنده و بدون ارتباط و به لحاظ اجتماعي در تجارت، سياست، روابط بينالملل و علـم از مابقي جهان منفك و منقطع به شمـار ميآمـد. افرادي در دستگاه قدرت چون اوضاع را چنين ديدند ضرورت دگرگوني را دريافتند. عباس ميرزا، قائممقام و اميركبير از جمله اولين دولتمرداني بودند كه رمز پيشرفت غرب را درك كردند و به اين سبب مجدانه تلاش كردند ايران را نيز به سير در مسير پيشرفت وادارند. معالوصف، مقاومتهاي شديدي نيز از سوي كساني كه نفع خويش را در ثابت قدم ماندن در سنت ميديدند ابراز شد. كشته شدن قائممقام و اميركبير خود گواه روشني است بر صدق گفتار فوق.
نجواي درخواست انجام تغييرات گسترده اندك زماني بعد از خارج نظام قاجاري نيز به گوش رسيد. روشنفكران روزگار قاجاري كه به 2 دسته متجدد (عمدتا تحصيلكرده فرنگ) و مذهبي (عمدتا روحانيان) تقسيم ميشدند كساني بودند كه درخواست نوگرايي را با صدايي رسا فرياد كردند. از دسته نخست ميتوان به افرادي چون آخوندزاده، طالبوف، مستشارالدوله و ملكمخان اشاره داشت. اينان بر آن باور بودند كه بايد زنجيرهاي استبداد سلطنتي، جزمانديشي ديني و امپرياليسم خارجي را با 3 كليد مشكلگشا (مشروطيت، سكولاريسم و مليگرايي) از دست و پاي ايرانيان بازكنند.
نكته: عواملي چون تماس با غرب، تاثير حضور استعمار،اشاعه افكار نو، مسافرت رجال و دانشجويان به فرنگ، ورود پديدههاي جديد (تلگراف، روزنامه، مدرسه و...) و طرح آراي خردورزان اروپايي سبب شد موجي از داخل و خارج نظام قاجاري براي انجام تغييرات گسترده به پا خيزد
از گروه دوم نيز ميشود به سيدجمالالدين اسدآبادي، شيخ هادي نجمآبادي و ميرزا محمدحسين نائيني اشاره كرد. اينان نيز مدرنيته را باور داشته و درجهت تعامل و نزديكي آن با سنت به كوشش پرداختند و بدين روي آرايي را درخصوص تطبيق دين اسلام با خردورزي و علم، ناسيوناليسم با برادري ديني و همسويي دين و سياست و تمايز تقليد از اقتباس مطرح كردند. بايسته است ياد شود بسياري از روشنفكران تحصيلكرده فرنگ نيز در جهت پيشبرد اهداف خود بنياديترين و اصوليترين مفاهيم نوين را تحت لواي اسلام مطرح ميساختند. با وجود اين، روشنفكران مذهبي از روشنفكران تحصيلكرده غرب موفقتر بودند، زيرا سابقه فعاليت و نظريهپردازي فقها ميتوانست روحانيت را در تطبيق آراي ديني با خواستههاي زمان ياري دهد.
براساس آنچه منابع تاريخي نمايان ميسازند از سوي سنتگرايان تلاش بسيار شد تا آواي اين نوگرايان چندان به گوش نرسد، ليكن تقابل و تعاملهاي سنت و مدرنيته سرانجام درك همبستگي ملي و فهم رمز پيروزي را موجب شد و دستاوردهاي مهمي نظير پيوند مشاركتي روحانيان، بازرگانان و روشنفكران را سبب گشت.
ويژگيهاي نهضت مشروطه
شاخصههاي اصلي نهضت مشروطه را ميتوان در موارد ذيل خلاصه كرد:
1 ـ با بررسي عملكرد هر طبقه يا گروه مشخص ميشود كه انقلاب بيش از همه دستاورد روشنفكران، پيشهوران و بخش بزرگي از روحانيان بود.
2 ـ ائتلاف گروههاي انقلابي را شايد بتوان اتحادي شهري و چندطبقهاي قلمداد كرد. در صفبندي نيروهاي اجتماعي، اتحاد مشروطهخواهان طيف گستردهاي از روحانيان، روشنفكران، پيشهوران، كارگران و بازرگانان را شامل ميشد.
3 ـ افزايش روزافزون احساسات ملي: در جريان انقلاب مشروطه بود كه مردم ايران براي نخستين بار از خود با عنوان ملت ياد كردند!
4 ـ رشد فزاينده خودآگاهي و بالا رفتن سطح فهم سياسي ـ اجتماعي مردم: مشروطه ياراي آن را يافت تا قالب چند هزار سالهاي كه براساس آن مردم خود را رعيت و گله و حكومت را چوپان و عقل كل ميپنداشتند زير سوال برد.
5 ـ نمود يافتن تحولات ايدئولوژيكي به دوشكل ديني و غيرديني
6 ـ رشد روزافزون مظاهر مدرنيته چون روزنامه، تئاتر و حتي اجراي كنسرت موسيقي
7 ـ شكنندگي نهضت: ناتواني مشروطهخواهان در ايجاد دولت با ثباتي كه اصلاحات را ادامه دهد منجر به شكنندگي نهضت شد. ميتوان گفت عواملي چون فقدان انسجام همهجانبه ملت، ناكارايي مديريتي و اثرات نفوذ پايدار استبداد و استعمار در ايران سبب شد مشروطيت نتواند تبديل به يك انقلاب بزرگ سياسي و اجتماعي شود.
8 ـ اصلاح سطحي روبناي سياسي كشور: در انقلاب مشروطه تنها روبناي سياسي كشور مختصري اصلاح شد، اما زيرساختهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مورد رسيدگي چنداني واقع نشد.
برآيند سخن
از تجزيه و تحليل موارد ياد شده ميتوان گفت در عصر مشروطه سنت همچنان پابرجا بود و قدرتنمايي ميكرد. در زمامداري پادشاهان خودكامه قاجار همان سلطه سنتي كه وبر در مجموعه آراي خويش بدان پرداخته بود آشكارا رخ مينمود. در حقيقت، شيوه حكومت قاجاريان و جامعه آن زمان ايران به درستي يادآور اقتدار سنتي مورد اشاره وبر است كه سلطه سنتي را مخصوص جوامع پيش از مدرنيسم فرض كرده بود. در اين راستا و با توجه به اوضاع نابسامان جامعه ايران آن عهد حتي تا اندازهاي ميتوان بر درستي باور پوپر كه منتقد سنت و سنتزدگي است صحه نهاد؛ البته بدان شرط كه سنت با ارتجاع يكسان انگاشته شود. از ديگر سوي، قدرت و نفوذ اجتماعي افزون متوليان مذهب و نقش موثر علما نه تنها نظريه اقتدار سنتي وبر را به تقريب تاييد ميكند بلكه خود تصديقي است بر درستي نظريه دوركيم كه دين ازجمله اركان سنت به شمار ميآيد و به مثابه يك واقعيت اجتماعي بايد به آن نگريست.
شگفتانگيز است، سامانه و پشتوانه فكري مشروطه را روشنفكراني طرحريزي كردند كه بسياري از آنان طرفدار سكولاريسم بوده و با پشتوانه انديشههاي ناسيوناليستي و ليبراليستي گام به ميدان مبارزه نهاده بودند، اما همين نوانديشان نيز نتوانستند سنت را وانهند و براي تزريق افكار خويش به اذهان عموم در بيشتر مواقع دست به دامان بخشي از نهاد اصلي سنت يعني روحانيت شدند. البته آنان در اين ميان دست در دست آن بخش از روحانيت نهادند كه خود نيز به اصلاحات علاقهمند بودند، اما اصلاحات را نه از دريچه نگاه مدرنيسم برخاسته از غرب، بلكه از دريچه نگاه نوگرايي از بطن مذهب ميديدند. بر درستي گفتار فوق از آن روي ميتوان گواهي داد كه بسياري از بزرگان و حاميان مشروطه از ميان مجتهدان و واعظان برخاسته بودند. در حقيقت، ناگزيري تعامل نوگرايان با سنتگرايان تا بدان حد بود كه نوگرايان براي تقابل با آن بخش از سنتگرايان كه به مخالفت با مدرنيسم راي داده بودند از پشتيباني روحانيان بلند پايهاي چون آخوندخراساني، طباطبايي، بهبهاني و ناييني بهره جستند. اين نكته بصراحت خاطرنشان ميكند كه بايد بسان گيدنز بر نوعي تعامل ميان سنت و مدرنيته جهت پيشبرد امور معتقد بود و البته ياري جستن روشنفكران مذهبي از خود سنت براي اصلاح امور نشان از آن دارد كه به تعبير آشوري سنت قابليت باززايي دارد.